معرف الأخبار:823
جزئیات سقوط بالگرد شهید رئیسی از زبان رئیس دفتر سابق رئیسجمهور + فیلم
رئیس دفتر سابق شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی جزئیات لحظات پیش از سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور فقید و همراهانش را تشریح کرد.
به گزارش ایثارنیوز، رئیس دفتر سابق شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی در روایتی مفصل، جزئیات لحظات پیش از سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور فقید و همراهانش را تشریح کرد.
آقای اسماعیلی در توضیح این ماجرا گفت:
«من در بالگرد همراه کاروان پروازی حضور داشتم و بیدار بودم. عرض کنم خدمتتان که هنگام حرکت، در صندلی جلو نشسته بودم. آن بالگرد از نوع امآی-۱۷ بود، اما در آن صندلی گذاشته بودند و چهار ردیف صندلی داشت. من در اولین صندلی جلو بودم و روبهرویم هم مهندس پرواز نشسته بود.
در حال حرکت بودیم که ناگهان دیدم بالگرد دور زد؛ در حالی که مسیر مستقیم داشتیم میرفتیم. این دور زدن من را حساس کرد. از مهندس پرواز پرسیدم: «چرا دور میزنیم؟ علتش چیست؟» او گفت: «فاصله افتاده و میخواهیم تجمیعی حرکت کنیم.» توضیحش کوتاه و قابل توجیه بود.
بالگرد در آسمان کمی جلو رفت. ما از روی ارتفاعات مشرف به منطقه سونگون رد شده بودیم. حدود ۱۰ تا ۲۰ ثانیه بعد، مهندس پرواز گفت: «یکی از بالگردهایمان را نمیبینیم.» بعد اضافه کرد: «احتمالاً فرود اضطراری داشته است.»
این جمله دوم بین من و او رد و بدل شد. بقیه سرنشینان ساکت بودند؛ بعضی در حال استراحت، بعضی هم بیدار بودند. فقط من و او صحبت میکردیم. وقتی گفت احتمالاً فرود اضطراری داشته، از او پرسیدم: «مگر ارتباط رادیویی با هم ندارید؟» گفت: «ارتباط رادیویی جواب نمیدهد.» گفتم: «چرا جواب نمیدهد؟» گفت: «مرتب داریم تلاش میکنیم، ولی پاسخ نمیدهد.»
پرسیدم: «کدام بالگرد؟» گفت: «بالگرد ویآیپی آقای رئیسجمهور.»
همانجا، با کنار هم گذاشتن سه جملهی او – اینکه احتمالاً فرود اضطراری کرده، ارتباط رادیویی قطع شده و آن بالگرد متعلق به آقای رئیسجمهور است – برای ما تداعی سقوط پیش آمد. همان لحظه گفتم که در آسمان، دنیا روی سرمان خراب شد.
در آن لحظه بقیه سرنشینان نیز کمکم متوجه شدند که اتفاقی افتاده است. چون قطع ارتباط رادیویی در آن شرایط مفهوم خاصی داشت؛ حتی اگر بالگردی نشسته باشد، باز هم میتواند ارتباط برقرار کند. چه در ابر باشد، چه جلو و عقب دیگران، فاصلهها آنقدر نیست که ارتباط از بین برود.
ما تجربه سفرهای بالگردی متعددی داشتیم و از نحوه ارتباط رادیویی بین بالگردها اطلاع داشتیم. حتی در پرواز، چون ارتفاعمان زیاد نبود، گاهی با تلفن همراه با هم صحبت میکردیم.
به محض اینکه این اتفاق افتاد، من شروع کردم به تماس گرفتن. شمارهی شهید موسوی، یعنی سیدمهدی موسوی را گرفتم، اما بوق نمیخورد. بعد شمارهی آقای استاندار شهید رحمتی را گرفتم، آن هم بوق نمیخورد. شمارهی شهید امیرعبداللهیان را گرفتم، بوق میخورد ولی پاسخ نمیداد.
در همان زمان وضعیت برای همه حساس شده بود. رفقای دیگر هم متوجه شدند و هر کس با تلفن خودش سعی میکرد با یکی از سرنشینان تماس بگیرد. شمارهی آقای آلهاشم را هم گرفتم چون شماره ایشان را داشتم؛ تماس برقرار میشد، دو زنگ میخورد اما پاسخ نمیداد. در حالی که تماس با دو نفر دیگر اصلاً زنگ نمیخورد.
در آن زمان، بالگرد ما کمی در آسمان دور زد تا موقعیت را بهتر ببیند. برای ما کاملاً مشخص بود که در منطقهای درهمانند هستیم و ابر دقیقاً در همان دره قرار داشت. بالای ابر، یعنی جایی که ما بودیم، هوا کاملاً صاف و آفتابی بود؛ آفتاب را میدیدیم، خطالراس و دامنهها هم بهوضوح دیده میشد، اما در داخل دره فقط یک تکه از زمین مشخص نبود و همه آن ناحیه در مه و ابر فرو رفته بود.
از بالا زمین را کاملاً میدیدیم، فقط همان بخش داخل دره دیده نمیشد. چند بار دور زدیم، ولی هیچ چیز در آسمان مشخص نبود. ارتباط رادیویی قطع بود، ارتباط موبایلی هم برقرار نمیشد.
در نهایت گفتم: «دیگر از آسمان کاری برنمیآید، باید برویم روی زمین.» تصمیم گرفتیم اولین نقطهی ممکن برای فرود را پیدا کنیم تا از زمین جستوجو را ادامه دهیم. سپس بالگرد با فاصلهای نهچندان زیاد، در محوطهای نزدیک منطقه سونگون نشست.»





